بی تو چون مرغی گرفتارم، نمیآیی چرا؟
پا به سر، در زیر هر بارم، نمیآیی چرا؟
آتشت، بال و پرم را سوخت، آخر تا به کی؟
مثل شمعی در شب تارم، نمیایی چرا؟
بی تو دلتنگم، هوای چشمهایم، ابری است
نم نمک، آرام می بارم، نمیآیی چرا؟
تو، گلستان پر از آلاله های پر پری
من کویر خشک پر خارم، نمیآیی چرا؟
نیستی و، لحظه لحظه، گریه می آید مرا
خاک بر سر، سر به دیوارم، نمیآیی چرا؟
تشنهی یک قطره آبم، بر نمی تابی مرا
یک زمینِ صاف و هموارم، نمیآیی چرا؟
غرق در خوابی و، من شبگرد تنها مانده ای
شب همه تا صبح بیدارم، نمیآیی چرا؟
دست هایت حلقه کن، یک شب به دو گردنم
عاشق آن حلقه ی دارم، نمیآیی چرا؟
مسعود کریمی